!

!

داستان یک روز عجیب!

تا حالا شده 3 تا تصادف رو تو یک روز ببینین؟ اونم تو کمتر از یک ساعت؟!

اگه ندیدین، دعا می کنم که ایشالا هیچ وقت نبینین.

اما چشمتون روز بد نبینه، من همین دیروز 3 تا تصادف رو دیدم اونم تو کمتر از یک ساعت!

.

.

.

اولی رو که خودم هم یک سرش بودم، آینه به آینه خوردن ماشین دوستم بود با یک ماشین دیگه که اونجا دوستم مقصر شناخته شد! چون اگه اشتباه نکنم با سرعت 120 کیلومتر در ساعت در حال لایی کشیدن تو یک خیابون پر ترافیک بود! آخرشم سر یکی از همین لایی کشیدن ها آینش گیر کرد به آینه ماشین بقلیشو... بقیه ماجرا!

.

.

.

دومی و سومی رو وقتی دیدم که از تصادف اول فارغ شده بودم و مجبور شدم بقیه مسیرو با اتوبوس بر گردم خونه!

دومین تصادف، انحراف سواری سمند بود که یک راست رفته بود تو چمن های وسط بولوار و اتفاقا یک درخت رو هم از ریشه در آورده بود! مردم هم طبق معمول نزدیک محل حادثه جمع شده بودن و با در آوردن صدا های عجیب از خودشون، در حال قدم زدن روی اعصاب راننده بودن. 

.

.

.

سومی خیلی خیلی دلخراش تر بود، طوری که وقتی بهش فکر می کنم همه اعضا و جوارحم یک جورایی میشن، می پیچن تو هم! دقیقا مثل جمع شدن لب ها بعد از خوردن یک خرمالوی نارس.

اما چه کنم که تا اینجاشو گفنم و نمیشه بقیش رو نگم!

.

.

.

جونم براتون بگه تو این یکی آخریه که به فاصله 3-2 دقیقه بعد از دیدین تصادف دوم اتفاق افتاد، یک پژو پارس همچین ترو تمیز زده بود به یک پسربچه 9-8 ساله!

پسر بیچاره  هم ولو شده بود وسط خیابون و مادرش هم داد و بیداد می کرد که آی پسرمو کشتی و ...

.

.

.

بگذریم، بیشتر از این رو اعصابتون راه نرم، فقط اینو بهتون بگم که دیروز بد ضد حالی خوردم.

.

.

.

هرچند که شاید روزیم این بوده.

آب و برق مظلوم

در ابتدا از خداوند منان و سپس از نمایندگان مجلس سپاسگزاریم که این توفیق را به ما مردم مظلوم عطا فرمودند تا از داشتن نعمت آب و برق به سبب جلوگیری از به وزارت نیرو رسیدن جناب آقای علی آبادی، محروم نمانیم.  

این پیروزی بزرگ را به شما ملت غیور و همیشه در صحنه (نه از اون صحنه ها) تبریک می گوییم.

 

SPIT ON YOU !

Mat:You have a bad habit that always peeves me, Pat

Pat: Me?! What habit?

Mat: You always threw your trashes on the ground and never pay attention to it.

Pat: Oh, come on man, don't be severe. I think it's not a complicated problem, because so many people do it everyday and everywhere.

Mat: People might do everything, then should you follow them? It's a ridiculous idea, then change your mind, brother.

Pat: I'm not in the mood to threw the trashes into the garbage can, It's exhausting for me!

Mat: Okay then, from now on I will spit on you, because I'm not in the mood to keep my saliva in my mouth !!! 

                                                  

خیار

یک سوال؟ 

خیار غیر سبز هم تو این دنیا پیدا میشه؟! 

اگه پیدا نمیشه، پس چرا این میوه فروش های سیار بد صدا که عادت دارن وقت و بی وقت با اون وانت های لگن از رده خارج شدشون توی کوچه پس کوچه ها جولان بدن، یک ریز توی بلندگوهاشون داد می زنن «خیار سبز قلمی»؟! 

هلو رفت !

  

 

                               کامران باقری لنکرانی